یادداشت های روزانه

هیچ چیزی مثل مطالعه و نوشتن روحم را تلطیف نمی کند.

منوی بلاگ
طبقه بندی موضوعی




یکی دو شبی است مطالعه یک رمان جذاب کلاسیک را آغاز کرده ام. مسئولیت ها و مشغله های روزمره مانند گذشته مجال مطالعه به من نمیدهد اما من آدمی نیستم که بی کتاب روزگار سپری کنم. از هر فرصتی استفاده میکنم برای بهره بردن از این منبع آرامش…

کلی ماجرا پشت سر گذاشته ام و کلی حرف دارم برای زدن امیدوارم مجالی دست دهد برای نوشتن شان در اینجا…

گاهی تصمیم میگیرم به سبک یادداشت روزانه اینجا بنویسم اما مدتی که میگذرد دلسرد می شوم؛ باید دید چه پیش می آید. 


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آذر ۰۲ ، ۱۹:۳۱
روشنا 37

حال ناخدایی را دارم که امواج و توفان های سهمگین اورا به چالش کشیده اما پس از عبور از توفان و آرام گرفتن دریا پشت سکان استوار و امیدوار به مسیر پیش رو چشم دوخته و پیش میرود… با تبسمی روی لب از این همه پوست کلفتی خود و نجوایی زیر لب؛ که خدا هست! :)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آبان ۰۲ ، ۱۱:۲۳
روشنا 37

دل ندارم برای دیدن صحنه ظلم، در هر قابی؛ قاب جنگ، قاب سیاست و حکمرانی،  قاب خودخواهی و و… انگار انسانیت مرده چقدر کم اند آدم های خوب و منصف، آدم های مهربان! دنیای جنگل به دنیای انسان های امروز شرف دارد. کافی است موقعیت داشته باشند؛ برای دریدن لحظه ای درنگ نمی کنند. پس از زدن بیمارستان غزه و جنایتی که  دامنه وسعت اش هر روز گسترده تر می شود تصویر پرواز روح کودکان غزه به سوی آسمان، پشت بند این همه جنایت مشمئز کننده و هولناک اندکی؛ فقط اندکی! آرامم می کند؛ دلگرمی به اینکه روح شان به جای امنی می رود جایی نزدیک آغوش خداوند، حریم امنی که روح خبیث این موجود دو پا عرصه جولان ندارد… جایگاه روح همه مظلومان، حریم امن خداوند باشد در آسمان!


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مهر ۰۲ ، ۱۷:۰۰
روشنا 37

الف را باید ببرم حمام. ریش هایش را  هم بتراشم. چند وقتی است صورتش پوسته پوسته شده شامپو لایه بردار خوش رنگی که خریده ام احتمالا باید کارساز باشد.

آشپزخانه را برق انداخته، یخچال و فریزر را هم تمیز کرده و بطری های آبلیمو تازه ای که همین یکی دو روز پیش گرفته ام تو یکی از طبقه ها جا داده ام. نگهداری آبلیمو ها تو فریزر پیشنهاد خانم همسایه‌ است برای اینکه تیره نشوند و تازه بمانند. باید پیش از فصل سرما مقداری سبزی تازه هم فریز کنم. بحث خوراکی های فریز شده پیش آمد این را هم بگویم که مدتی است برای اینکه کمتر نانوایی بروم تعداد بیشتری نان خریداری می کنم و تا تازه است و بیات نشده تو بسته های ده تایی فریز می کنم و هر وقت لازم شد یک ربع تا نیم ساعت قبل از مصرف تو دمای محیط می گذارم؛ با این ترفند همیشه نان تازه داریم. یک موضوع خیلی حیاتی که بسیار ذوق اش را دارم اینکه از رفتن به مرغ فروشی فارغ شده ام و مرغ فروشی محله با پیک موتوری مرغ های سفارشی ام را می فرستد دم در خانه و همانجا حساب می کنم. از طرفی تازگی ها رو آورده ام به سوی خرید اینترنتی که هم راحت است و هم با کمی تحقیق و دقت کیفیت اقلام خریداری شده هم بهتر می شود. بیرون رفتن های مداوم برای خرید کمی طاقت فرسا است به خصوص برای من که پیش از این از هفت دولت آزاد بوده ام. ولی این یکی دو سال بسیار در مدیریت اینگونه موارد حرفه ای شده ام. روزمرگی هایم بسیار شلوغ است وسط این بلبشوها بی آنکه متوجه شوم  گاهی خودم را فراموش می کنم؛ گاهی هم فرقی نمیکند به خاطر آوردن و نیاوردن موضوعی؛ هیچ چیز آنگونه که آدم میخواهد پیش نمیرود چنگ زدن و تقلا کردن جز خود آزاری نتیجه ای ندارد باید با جریان زندگی همراه شد اصلا گاهی آدمیزاد ناگزیر است به آنکه در توفان حوادث و پیشامدها زندگی کند چای بنوشد و شب هنگام سر روی شانه توفان بگذارد و آرام بگیرد!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مهر ۰۲ ، ۱۱:۵۶
روشنا 37